بیوهزنی، با داشتن دختری، با مردی بدجنس ازدواج کرد که پس از مرگش خواستار ازدواج با دختر شد. دخترک با طرح نقشهای توانست فرار کند. او با انداختن پوست بزی به روی خودش به عنوان بز در خانة زنی زندگی میکرد که پسرش را گم کرده بود. دخترک توانست پسر زن را که توسط کنیزک همان زن زندانی شده بود پیدا و با او ازدواج کند. سالها گذشت و ناپدری دخترک خود را به شکل درویش درآورد و با وارد شدن به خانة آنها کاری کرد که دخترک را از خانه بیرون بیندازند. دخترک هم به همراه پسرش در مسجدی زندگی میکردند. سالها گذشته بود و روزی درویش به همراه شوهر و مادرشوهر دخترک از شهری که دخترک در آن زندگی میکردند عبور میکرد که مادرشوهر از صدای اذان نوهاش خوشش آمد، اما هنوز او را نمیشناخت. پس دخترک با پوشاندن چهرهاش آنها را به خانهاش دعوت و داستان را برای آنها بازگو کرد. آنها با شنیدن ماجرا، ناپدری بدجنس را به دست قاضی سپردند و سالهای سال با هم زندگی کردند.
وزن
24
تعداد صفحات
16
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0