سعید" پسر خوبی بود، اما یک عادت بد داشت. هربار که با پدر یا مادرش بیرون میرفت، هرچه را که میدید، میخواست بخرد. روزی او همراه مادرش بیرون رفت و با دیدن یک بادکنکفروش از مادر خواست تا برای او یک بادکنک بخرد، سپس در مقابل یک مغازۀ بستنیفروشی ایستاد و از مادر خواست تا برایش یک بستنی بخرد. مادر هر دو بار به تقاضای او عمل کرد. اما وقتی سعید بار دیگر از وی خواست تا برایش یک اسباببازی بخرد، مادر با او مخالفت کرد. سعید آنقدر گریه کرد تا به خانه رسیدند. شب که پدر به خانه آمد، سعید، ماجرا را برای او شرح داد. پدر با او صحبت کرد و او را قانع ساخت که نمیتواند هرچیز را که میخواهد داشته باشد. از آن روز به بعد هرگاه سعید میخواست چیزی بخرد، به یاد حرفهای پدر میافتاد.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0