عذرا خانم در رختخوابش نشست. سر و صورتش از عرق خیس بود. رو به حسن آقا کرد و گفت: «علیرضا را خواب دیدم. به من گفت: بلند شو ننه. میخواهم با تو خداحافظی کنم. دیگر بر نمیگردم. منتظرم نباشید. حتی اگر بیایی دنیال جنازهام باز هم پیدام نمیکنی.» حسن آقا گفت: «هنوز که اتفاقی نیفتاده انشاءالله که طوری نیست.» جملات بالا، گوشهای از داستان زندگی شهید علیرضا تقدسی کارگر، یکی از شهدای شهرستان سبزوار است که در این کتاب به چاپ رسیدهاست.
وزن
108
تعداد صفحات
72
محل انتشار
مشهد - خراسان رضوی
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0