آقا "فرجام" که به تازگی از آمریکا و ملاقات با فرزندانش بازگشته سفرهی دل پیش "مش حیدر"، باغبان پیر خانهاش، بازکرده و با او به درد دل میپردازد؛ از زمانی که جوان بود و با وجود علاقهاش به ادامهی تحصیل، پدرش وی را از این کار منع کرد و او در مغازهی پدر به کار مشغول شد. پس از آن که دل به دختر جوانی با نام "آذر" بست و این مساله را با خانوادهاش در میان گذاشت همگی به خاطر وضعیت مالی نه چندان خوب دختر با این مساله مخالفت کردند اما پس از مدتی پسرخالهی فرجام با همان دختر، ازدواج کرد و در این میان او دچار حس کینه و حسادت شد. فرجام که همه چیز را از دست رفته میدید فقط برای انتقام از آذر و پسرخالهاش، فرهاد، تصمیم گرفت با خواهر آذر یعنی "آزاده" ازدواج کند. برای عروسی از هیچ خرج و ریختوپاشی دریغ نکرد اما فقط برای خودنمایی، او که احساس میکرد هرچقدر که توانایی مالی بالایی داشته باشد باز از فرهاد که تحصیل کرده بود کمتر است سعی داشت خود و خانوادهاش را هرطور که شده به دیگران بنمایاند. سپس تصمیم گرفت هر چهار کودکش را از همان سن کم روانهی آمریکا کند تا آنجا به تحصیل بپردازند. اما جامعهی ناآشنا با زبانی بیگانه و نبود پدر و مادر باعث شد هر چهار بچه از تحصیل منصرف شده و زندگی بدی را در پیش بگیرند. این موضوع بیش از پیش باعث عذاب فرجام و آزاده شد به طوری که آزاده دچار افسردگی و بیماری قلبی گردید. مدتها بود که به خواهش فرجام، آزاده با خانوادهاش هیچ ارتباطی نداشت. روزی که فرجام برای عیادت به بیمارستان نزد همسرش رفته بود متوجه شد یکی از فرزندان فرهاد و آذر در آن بیمارستان، پزشک است اما چون فرجام هنوز هم چشم دیدن آن خانواده را نداشت و حاضر به رویارویی با آنها نبود با اصرار آزاده را به بیمارستان دیگری منتقل کرد و همین باعث مرگ وی شد. مرگ آزاده تازه فرجام را به خود آورد و متوجه اشتباهاتش کرد اما دیگر فایدهای نداشت.
وزن
324
تعداد صفحات
216
محل انتشار
شیراز-فارس - فارس
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0