پسری روستایی، مامور میشود تا خواهر خردسال معلم خود را در اطراف روستا به گردش ببرد. آن دو در زمینهای زراعتی اطراف به گشت و گذار مشغول میشوند، زیباییها را با همۀ وجود درک میکنند، گل میچینند و اوقات خوشی را میگذرانند، اما با وجود هواپیماهای جنگی دشمن که برای بمباران شهر همدان، به آن سمت روانند، آرامش دو کودک به هم میخورد و بر اثر یک لحظه غفلت یوسف، شیرین از ترس حضور و صدای وحشتناک هواپیما داخل رودخانه پرت میشود. پسرک سریع دست به کار شده و او را از آب بیرون میکشد. اما لباسهای شیرین همه خیس شده و در آن هوا، احتمال سرماخوردگی او زیاد است. یوسف با عجله دخترک را در آغوش گرفته و به سمت خانۀ خواهرش روان میشود. خواهر یوسف به سرعت شیرین را خشک کرده، به حمام میبرد و تا بازگشت آنها، یوسف از رادیو خبر حملۀ هوایی به همدان و بمباران شهر را میشنود. همزمان با بازگشت شیرین و خواهر یوسف، خانم معلم با چشمهایی اشکبار از راه میرسد و همراه خواهرش، با وانت یکی از اهالی روستا با عجله راهی شهر میشوند. تنها پس از رفتن آنهاست که یوسف متوجه میشود محل سکونت خانم معلم و خانوادهاش مورد اصابت حملۀ هوایی بوده است.
وزن
126
تعداد صفحات
84
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0