داستان حاضر در اگوست 1959 در محلة قدیمی شهر دمشق اتفاق افتاد. «سلیم»، شخصیت اصلی داستان، در سالهای دهة سی، درشکهچی بود و راه بین دمشق و بیروت را میرفت و برمیگشت. در آن زمان درشکهچیها دو روز در راه بودند؛ راهی که مملو از راهزن بود و آنها مخارج خود را از مسافرانی که از آنجا میگذشتند، تامین میکردند. جنگ درشکهچیها برای قاپیدن مسافران از یکدیگر بسیار بیرحمانه بود. سلیم هم مبارزه میکرد، ولی به ندرت مشت خود را به کار میبرد. او حقه به کار میبرد یا زبان چربش را به کار میگرفت. در دورانی که بحران اقتصادی تعداد مسافران را کمتر و کمتر میکرد، سلیم میبایست برای سیر کردن خانوادهاش راه چارهای مییافت. هر روز تعداد راهزنان زیادتر میشد، اما سلیم آهسته در گوش مسافران خود زمزمه میکرد، اگر همراه من سفر کنید بدون آسیب جانی و مالی به مقصد میرسید. او این قرار را به دلیل رابطة خویش با راهزنان میگذاشت و بدون مزاحمت سفر خود را از دمشق تا بیروت طی میکرد. ولی بعد از مدتی رازش برملا شد و درشکهچیهای دیگر از او تقلید کردند. این امر باعث شد تا از مسافران او کاسته شود. او تصمیم گرفت این بار برای مسافران قصههایی را بازگو کند و به این طریق آنها را در زمرة مشتریانش قرار دهد. او موفق نیز شد، اما روزی یکباره لال شد و این امر تعجب همگان را برانگیخت. چطور قدمهای شمردة هفت مرد ناآرامی به همراه داشت، چطور حقیقت باور کردنی نیست ولی دروغ بسیار بزرگ پذیرفته میشود، و چطور وقتی یکی چشمان خود را گاز گرفت، قدرت تشخیص را از دست داد برخی از داستانهای مجموعه حاضر را تشکیل میدهند.
مترجم
عذرا مترجم : جعفرآبادی
وزن
324
تعداد صفحات
216
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0