در حکایت «روشنایی» میخوانیم: میگویند «ملانصرالدین» شبی به خانه میرفت که دید مردی زیر چراغ گذرگاهی دنبال چیزی میگردد. ملا از او پرسید: «به دنبال چه میگردی؟» مرد جواب داد: «کلیدم را در جایی دور از چراغ گم کردهام و امیدوارم که آن را پیدا کنم». ملا با تعجب پرسید: «پدرجان اگر کلید را جای دیگر گم کردهای، چرا، آن را اینجا جستوجو میکنی؟» مرد با عصبانیت جواب داد: «برای این که آنجا چراغی نیست!» مجموعة حاضر دربرگیرندة حکایتهای شیرین و پندآموزی است که به یک مورد از آنها اشاره شد. از جمله عنوان دیگر حکایتها عبارتاند از: عشق واقعی، خدا، پند بهلول، عضو گروه، چرا تو و بهار آدمبرفی.
وزن
309
تعداد صفحات
206
محل انتشار
ساوجبلاغ - البرز
سال انتشار
1389
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0