در این داستان، راوی که به همراه دوستانش "عزیز" و "روحی" در جبهه حضور یافته، آرایش مینهای میدان را گم کردهاند. در بخشی از داستان به نقل از راوی میخوانیم: "دست راستم را با چفیهی روحی بستهام. روحی سرش را به طرف ما میگرداند. گفتم که این مینها را برای رو کم کردن گذاشتهاند و روحی، سیم ضامن را قطع میکند. شاخکها را درمیآورد. چاشنی را به من میدهد. مواظب باش تکان ندهی. آرام آرام در مه رقیقی فرو میروم و حل میشوم. دستهایم گوشهای در حال سیاه شدن است و دیگر قادر به آفرینش نیستند...".
وزن
228
تعداد صفحات
152
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1384
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0