«مریم»، چند سالی بود كه با «زمانه» خانم زندگی میکرد. از همان روزهای اول آنقدر زمانه خانم به دل مریم نشست که مریم دیگر جای خالی پدر و مادرش را احساس نمیکرد. وقتی که غمگین بود، زانوهای زمانه خانم سنگ صبورش بود آنوقت بود که زمانه خانم موهای سیاه و بلندش را با دستان نجیباش نوازش میکرد و مریم را دلداری میداد. مریم همه حرفها و همه درد و دلهايش را با زمانه خانم در میان میگذاشت. رفتهرفته که مریم بزرگ میشد، عشقی را در دلش پرورش میداد و زمانه خانم تنها از این موضوع مطلع نبود. وقتی مریم سال سوم دبیرستان بود مثل بقیه همدوره ایهايش شاد و پرانرژی بود، اما از وقتی که دیپلماش را گرفته بود دیگر آن شادی در نگاه مهربانش موج نمیزد هميشه در خودش بود و در اتاقش مینشست و حتی دیگر کمتر با زمانه خانم درد و دل میکرد و زمانه خانم فکر میکرد که این اقتضای سن اوست و کاری به کارش نداشت. رفتهرفته رنگ از صورت مریم میرفت و او مثل همیشه شاداب و سرزنده نبود. در این سالها زمانه خانم یک پسر داشت که اسمش «محمود» بود از اول مُهر خواهر و برادری را روی مریم و محمود زده بودند. محمود، مریم را خیلی دوست داشت و واقعا او را مثل خواهرش میدانست اما... .
زبان
فارسی
وزن
96
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
64
زمان انتشار
1399
شابک
978622654170
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0