در یک شب سیاه در کویری بیانتها، تنها ماندهای، میدانی کجا بودهای، اما نمیدانی کجا هستی و نمیدانی کجا باید بروی. حیران و خستهای، گاهی از جایی شاید نزدیک و شاید دور صدایی میآید انگار مقصدی را راهنمایی میکند. به سمتش میروی هنوز نرسیدهای که کورسوی آن مقصد را میبینی. انگار دیگر خود میدانی به کجا بروی. راه کج میکنی و میدوی تا اینکه با هر قدم، آن کورسو دورتر و دورتر میشود. برمیگردی تا به او رجوع کنی، اما دیگر صدایی نمیشنوی. حال بیشتر و بیشتر واماندهای در راه کورسویی که دورتر و دورتر میشود و صدایی که گم کردهای. حسرت میخوری و در تنهایی به دور خود میچرخی. ندایی به گوش میرسد. ندای کمک میشنوی. سمتش میروی. دستش را میگیری با خود همراهش میکنی، اما چه فایده؟ وقتی خود نمیدانی به کجا میروی به مقصدی نمیرسی بلکه گمراهتر میشوی و گمراهتر میکنی. حال دیگر کورسویی هم نیست، خسته میشوی و مینشینی. گاهی احساس میکنی مسیری را میدانی با وهم دانستن بلند میشوی و میروی، اما زود میفهمی در توهم بودهای. در ناامیدی ندای کمک سر میدهی، کسی دستت را میگیرد، همراهش میروی اما چه فایده؟ وقتی خود نمیداند به کجا میرود گمراهت میکند و خود گمراهتر میشود و باز... . این کتاب، مجموعهای از «۶+ ۱داستان» است، هفتمین داستان در لوای شش داستان دیگر، روایت میشود.
زبان
فارسی
وزن
408
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
272
زمان انتشار
1399
شابک
9786002862853
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0