در این قصه، پادشاهی است که دختری شش ـ هفت ساله و نوکری به نام "قوچ علی" دارد. روزی "قوچ علی"، به دختر پادشاه، اظهار علاقه کرده، اما با عصبانیت دختر، مواجه میشود. سالها میگذرد تا این که زمانی که دختر در حال شنا کردن در استخر شیر بوده، کبوتری او را میبیند و عشق خود را به دختر، ابراز میکند. دختر میگوید: من که نمیتوانم عشق یک کبوتر را قبول کنم. اگر عاشق حقیقی هستی از جلدت بیرون بیا تا من هم تو را تماشا کنم. کبوتر در قبال انجام این کار از دختر میخواهد که خوابش را به او هدیه کند، سپس پرواز میکند. دختر از آن به بعد، خوابش نمیبرد و پادشاه از حکیم شهر، کمک میخواهد. حکیم، تنها علاج او را "افسانهی محبت" میداند و میگوید: "باید شبها کسی بالای سر دختر، "افسانهی محبت" بگوید تا خوب شود و بتواند بخوابد" و....
وزن
36
تعداد صفحات
24
محل انتشار
تبریز - آذربایجان شرقی
سال انتشار
1384
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0