خواب به چشمهایم نمیآید. غلت میزنم. خستهام. از ظهر که رفت، توی دلم شور افتاد. حامد خیلی بیتابی میکرد. ولی حالا نیم ساعتی میشود که خوابیده است. از جا بلند میشوم تا خودم را سرگرم کنم. شاید کمتر زجر بکشم. ته دلم خوشحال میشود که میتوانم حالا با ننه و آقا بزرگ غذا بخورم. میگویم: ناراحت نباش. من غذا زیاد پختهام؛ اونم شامی که آقا بزرگ دوست داره. بچه را میدهم به ننه و میروم.4 بشقاب مرتب چیدم توی سینی. بر میدارم و میآیم. ننه سه بشقاب را از سینی بر میدارد. دو تا را میگذارد روی هم. نگاهش رو میاندازد روی نگاه من. میگوید عباس اومده. رفته دست و پاشو بشوره. بچه هم پیش ماست.
زبان
فارسی
وزن
240
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
160
زمان انتشار
1400
شابک
9786000329648
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0