در این داستان، "جلال آریان "ـ استاد دانشکده نفت آبادان ـ با "خداداد بهرامی "شاگرد سابقش در هنرستان صنعتی شرکت نفت در اهواز روبهرو میشود . در همین حال، "آریان "میخواهد به پیرمرد فرو افتاده گوژپشتی کمک کند تا از زمین بلند شود .به زودی معلوم میشود که پیرمرد گوژپشت پدر "خداداد " است که اینک خداداد به دنبال او آمده است .طی گفت و شنود با "خداداد "مشخص میگردد که پدر او، "ابو بوارده"، سالها پیش از این در آبادان کارگری بوده که زیردست انگلیسی کار میکرده است .او پس از چند بار، ازدواج، سرانجام با پرستاری از بیمارستان شرکت نفت زندگی مشترکی آغاز میکند .اما زن برای بچه خود شناسنامهای با نام خانوادگی خود، میگیرد .شش سال بعد ابو بوارده که بیسواد است از ماجرا مطلع میشود و با بچهاش به اهواز میگریزد و با گدایی فرزند را بزرگ میکند .سرانجام، "خداداد بهرامی "کارمند شرکت نفت میشود و با عضویت در بسیج صنعت نفت، در حلبچه معلول شیمیایی شده به تهران میآید و در شهرک اکباتان ساکن میگردد .یک روز پدر در حضور جلال آریان با کوبیدن قاب عکس مادر خداداد، بر گیجگاه پسر، او را به شدت مصدوم میسازد .خداداد بدین ترتیب به بیمارستان روانه میگردد، اما او به به سبب ضربه پدر بلکه به خاطر بمباران شیمیایی جان میسپارد، زیرا او به سرطان مبتلا شده بود . با این همه، خداداد قبل از مرگ، آپارتمان خود را میفروشد و پول آن را به نام پدرش، به خانه سالمندان کهریزک ـ برای نگهداری او ـ میفرستد .
وزن
303
تعداد صفحات
202
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1381
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0